طراحی‌های میکل‌آنژ: آناتومی معماری

منظور من از طراحی، مطالعه است. طراحی منبع و اساس نقاشی، مجسمه‌سازی، معماری و هر نوع فعالیت هنری است. طراحی، ریشه مشترک تمام علوم است.

لئوناردو داوینچی بیست‌وسه ساله بود که مایکل‌آنجلو بوناروتی به دنیا آمد. هنوز سی‌وشش سالش نشده بود که همه او را به عنوان یکی از بزرگ‌ترین هنرمندان عصر خود می‌ناختند. و در نبوغ هنری، شأنی کمتر از داوینچی برایش قائل نبودند. مجسمه حیرت‌انگیز داوود و پیه‌تا که میکل‌آنژ در ۲۵سالگی آن را از مرمر تراشید یا سقف کلیسای باشکوه سیستین که تمامش را به تنهایی در چهارسال نقاشی کرد و لحظه به‌یادماندنی و یگانه «آفرینش انسان» را برای ما به جا گذاشت، تمام داستان نیست.

طراحی میکل آنژ

پیه‌تا، اثر میکل‌آنژ

میکل‌آنژ یک معمار خلاق بود.

بینش میکل‌آنژ در معماری، در درک او از بدن انسان ریشه داشت و ادراکش از آناتومی بدن انسان را اساس معماری قرار داد. «میکل‌آنژ استدلال کرده بود که معماری باید تا جایی از شکل بدن انسان پیروی کند که اجزای هر ساختمان را به طور متقارن در پیرامون یک محور مرکزی و یگانه قرار دهد و تناسبی چون تناسب میان بازوها با بدن یا چشم‌ها با بینی، میان آن‌ها پدید آورد.»[۱].

میکل‌آنژ آناتومی _ماهیچه‌ها، اعصاب و تناسبات انسانی را استعاره‌هایی از عناصر معماری می‌دانست.

میکل‌آنژ زمانی پا در دنیای معماری گذاشت که او خواسته شد تا نمای کلیسای سن‌لورنزو در فلورانس را طراحی کند و از آن روز تا پایان عمرش یعنی ۱۵۶۴ معماری را ادامه داد.

طراحی نمای کلیسای سن‌لورنزو در رم اثر میکل‌آنژ

در سال ۱۵۴۶ پاپ پُل سوم از او خواست که کلیسای جدید سن‌پیترو را در محل کلیسای کاتولیک رم بسازد. چالش اصلی میکل‌آنژ، طراحی گنبد بزرگی بر فراز کلیسا بود. او از طراحی و مدل‌های سه‌بعدی برای تکمیل ایده خود و توضیحش به دیگران استفاده کرد. پروژه آن‌قدر بزرگ و پیچیده بود که میکل‌آنژ زنده نماند تا گنبد تمام‌شده را ببیند.

طراحی کلیسای سن‌پیترو اثر میکل‌آنژ

در دسامبر ۲۰۰۷ یک طراحی قرمز گچی از میکل‌آنژ در بایگانی واتیکان پیدا شد که برای گنبد کلیسای سن‌پیترو کشیده بود. میکل‌آنژ بسیاری از طراحی‌هایش را قبل از مرگ از بین برد و این طراحی احتمالا آخرین طرح او پیش از مرگ بوده است. گنبد سن‌پیترو «احتمالاً گیراترین و زیباترین گنبد جهان است و نسل‌های متوالی معماران از آن زمان تاکنون این گنبد را الگوی کار خویش قرار داده‌اند»[۲].

برای میکل‌آنژ، طراحی‌کردن جز جدایی‌ناپذیر زندگی‌اش بود. وقتی هنرآموز بود، طراحی‌کردن برای او راه انتقال دانش و تجربیات دیگر هنرمندان به او بود و پس از آن، ابزاری برای ثبت واقعیات و تجسم‌بخشیدن خیالش. میکل‌آنژ می‌گفت: « منظور من از طراحی، مطالعه است. طراحی منبع و اساس نقاشی، مجسمه‌سازی و هر نوع فعالیت هنری است. طراحی، ریشه مشترک تمام علوم است». او طراحی را با نقاشی و مجسمه‌سازی هم‌طراز کرد و زندگی‌اش را وقف این سه هنر کرد.

بیشتر طراحی‌های میکل‌آنژ با زغال کشیده شده‌اند. زغال به او نیز مثل دیگر هنرمندان بزرگ آن زمان اجازه داد تا با نور و سایه بازی کند و عضلات را برجسته‌تر و بعد ساختمان‌ها و فضا را بیشتر نشان دههد. جای تعجب ندارد که او از طراحی با زغال تا به این اندازه لذت می‌برده است. کارماده دیگری که میکل‌آنژ به استفاده از آن علاقه زیادی داشت گچ بود. گچ سیاه را به دیگر رنگ‌هایش ترجیح می‌داد و از گچ قرمز که به آن سانگوین هم گفته می‌شود استفاده می‌کرد. به علاوه اغلب طراحی‌های معمارانه‌اش را با مرکب و مداد کشیده است. تسلط او بر کارماده‌ مورد استفاده‌اش اساس چنین طراحی‌های باشکوه است که از نظر بصری کاملا منسجم و یکپارچه‌اند.

این طراحی‌ها با همه اهداف کاربردی‌شان، قدرت زیبایی‌شناسانه غیرمعمولی دارند _«آماتور نابغه» اصطلاحی‌ است که برای میکل‌آنژِ معمار به کار می‌برند. میکل‌آنژ راه معماران را دنبال نکرده بود و این به او اجازه می‌داد که فراتر از قوانین دست‌وپاگیر کلاسیک، ایده‌های خود را بپروراند و خلاق‌تر باشد. اشکال جدیدی را خلاقانه طراحی می‌کرد و با خطوط مستقیم و منحنی در ترکیب‌های مختلف، طرح‌های جدیدی می‌کشید که شاید به ساختمان‌های متعلق به عصر ما نزدیک‌تر باشند یا حداقل نویددهنده معماری اکسپرسیونیستی قرون بعدی‌شان بودند.

طراحی‌های میکل‌آنژ، منحصربه‌فرد هستند. آثار هنری زیبا و مستقلی که اگرچه به قصد تکامل ایده و خلاقیت هنرمند کشیده شده‌اند اما نمی‌توان آن‌ها را پیش‌زمینه شکل‌گیری اثر دیگری تلقی کرد. برای میکل‌آنژ، طراحی‌کردن است که مجسمه‌سازی و نقاشی و معماری را به هم پیوند می‌دهد.

دو دیکنسون[۳]، بیش از سی سال در حوزه معماری فعالیت کرده است. بعد از تماشای طراحی‌های میکل‌آنژ در نمایشگاه Michelangelo: Divine Draftsman and Designer در سال ۲۰۱۸ در موزه متروپولیتن نیویورک، در سایت archdaily می‌نویسد: «طراحی‌های زیبای میکل‌آنژ به ما نشان می‌دهند که چرا معماران باید همه‌چیزدان باشند و نه متخصص. معماران معمولا این‌طور فکر می‌کنند که همه چیز در یک آن اتفاق می‌افتد. خورشت درهمی از افکار. اما بسیاری نیز هستند که می‌خواهند محصول نهایی حاصل تقطیر بکر افکارشان باشد... در طراحی‌های میکل‌آنژ، تلاقی بی‌آلایش کلمات، موسیقی، انسان‌ها، ساختمان‌ها، خطوط کربن و مرکب قهوه‌ای واقعیتی را پیش روی ما می‌گذارد که ما داریم در این بهمن سنگین تکنولوژی از دست می‌دهیم. هر حرفه‌ای به تخصص‌های منشعب می‌شود. معماران بر سقف‌ها، دیوارها، روشنایی، پایداری، حافاظت از انرژی، امنیت، سیستم تهویه هوای مطبوع، طراحی جهانی، فضای داخلی و توسعه تمرکز دارند. همه آن‌چیزی که عملکرد و ساختار ساختمان را شامل می‌شود. اما تقسیم معماری به بخش‌های کوچک‌تر و مستقل و انحصاری باعث می‌شود که سادگی ایده، ظرافت طبیعی اندیشه و تلاقی کلمات و موسیقی و بدن‌ها و چیزهایی که در فکر می‌رقصند را خراب کند. تکنولوژی همیشه ما را تغییر داده است. ما در رسانه‌ها پرسه زده‌ایم و آن‌ها طرز فکر ما را تغییر داده‌اند. از چوب به پوست حیوانات، از کاغذ به پیکسل و الکترون. این‌که ما چگونه چیزی خلق می‌کنیم، همیشه در حال تغییر است اما حالا ما می‌توانید آنچه تفکر ما را می‌سازد از نو کشف کنیم یا به آن‌چه را می‌دانیم، محتاطانه بیندیشیم. ما می‌توانیم اهمیت و ارزش خلق‌کردن را به خاطر داشته باشیم. ما می‌توانیم در استفاده محتاطانه‌مان از ابزاری که باید کنترل کنیم سالم بمانیم. کنترل کنیم یا کنترل شویم. این به ما بستگی دارد»[۳].

پانویس:

۱. هنر در گذر زمان/ هلن گاردنر/ ترجمه محمدتقی فرامرزی

۲. همان

۳.Duo Dickinson

۴. www.archdaily.com

منبع تصاویر:

https://lebbeuswoods.wordpress.com/2012/05/22/michelangelos-war/

https://www.archdaily.com/889781/the-beautiful-drawings-of-michelangelo-show-us-why-architects-should-be-polymaths-not-specialists